گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
سفرنامه شاردن
جلد دوم
فصل هفتم فلزات و كانيها جواهرات نيز در همين فصل به شرح آمده است‌




ايران كوهستاني است، و چون معادن در دل كوهها نهفته است اين سرزمين داراي معادن گوناگون مي‌باشد. در اين قرن و بيشتر در قرنهاي گذشته در كار استخراج معادن في الجمله كوششهايي به عمل آمده است. شاه عباس بزرگ در كشف و استخراج معادن جهد بليغ داشت و آنچه بيشتر وي را در پيشرفت هدفش رهنمون بود وجود چشمه‌هاي آب معدني بود كه در بسيار نقاط امپراتوري جريان داشت.
فلزاتي كه در ايران زياد است عبارتند از آهن، مس و سرب، گرچه تا اين زمان در كشف معادن طلا و نقره توفيق شايان حاصل نشده، ولي بي‌گمان در اين امپراتوري پهناور معادن اين دو فلزّ گرانبها وجود دارد. چه در كوههايي كه اقسام معدنيات اعم از انواع فلزات، و گوگرد و شوره به مقدار زياد يافته مي‌شود ناشدنيست كه معادن طلا و نقره- خورشيد و ماه- نباشد. امّا ايرانيان به طبع مردماني سست و كاهلند، و در كارهاي سخت تن به زحمت نمي‌سپارند. اگر آنان نيز مانند اروپاييان جستجوگر و فعال و پرتلاش بودند به تحقيق دل همه كوهها را براي استخراج معادن مختلف مي‌شكافتند.
آنچه مي‌تواند بيش از دلايل ديگر مؤيّد وجود نقره در بسياري از معادن باشد اينست كه آنان كه براي تصفيه كانيات مورد نظر خود ناچارند نقره به كار برند، هميشه در سرب عامل تصفيه بيش از آنچه نقره به كار گرفته‌اند، نقره مي‌يابند.
معدن نقره‌اي كه تاكنون شناخته شده و براي استخراج اين فلزّ گرانبها در آن فعّاليتهايي به عمل آمده در كوه كروان گندامون( Kervan Guendamon )واقع در چهار فرسنگي اصفهان است. امّا چون هيمه و زغال براي ذوب سنگهاي معدني در
ص: 732
اصفهان كم و گران است، و نيز اين معدن از لحاظ داشتن نقره غني نيست و دخلش به خرجش نمي‌ارزد، كليّه عمليات متوقف شده است و مثل «اين معدن كروان است» در مورد كارهايي كه زيانش بر سودش مي‌چربد بر سر زبانها افتاده است.
چنين مي‌نمايد كه در مازندران و كرمان نيز معادن نقره وجود دارد، و اگر بر اين باور باشيم كه ثروت سرشار و فراوان شهر ياران ايران باستان بر اثر كثرت بهره‌برداري از معادني كه پايان پذيرفته عايد مي‌شده سخني به خطا نگفته‌ايم.
همچنين ممكن است پربودن خزانه از طلا و نقره، و دولتمندي مردمان قديم حاصل عوايد روايي بازرگاني بوده كه بر اثر اهمال و عدم توجّه از رواج افتاده است.
معادن آهن در هيركاني، ماد شمالي، پارت و خراسان يافته مي‌شود، و مقدار آن زياد است؛ امّا آهن ايران به اندازه آهن انگلستان نرم و مرغوب نيست.
در همان نواحي كه معدن آهن هست معدن فولاد نيز وجود دارد و آن‌قدر زياد است كه هر ليوري بيش از هفت سو قيمت ندارد؛ امّا چندان آميخته به گوگرد است كه اگر براده‌اش روي آتش بريزد مثل باروت مي‌سوزد. همچنين چون ذرّات پولاد ايران طبيعة بسيار زبر است مانند الماس محكم و باصلابت مي‌باشد. امّا چون ايرانيان در آب دادن پولاد مهارت كافي ندارند آنچه توليد مي‌كنند چون شيشه حالت شكنندگي دارد، و از محصول آنان نمي‌توان فنر و چيزهاي ظريف درست كرد. براي رفع اين عيب بعضي صنعتگران به جاي اينكه فلز را كاملا سرخ كنند و در آب فرو ببرند آنرا داغ مي‌كنند و در پارچه‌اي كه در آب سرد كاملا خيس شده مي‌پيچند، چنين پولاد با آهن تركيب نمي‌شود؛ و اگر آن را در معرض حرارت بسيار قرار دهند مي‌سوزد، و مانند كف يا خاكستر زغال مي‌شود.
پولادي را كه بدين‌سان به دست آمد با پولاد محصول هندوستان كه آن نيز گوگرد فراوان دارد و نرم است مي‌آميزند و آن را پولاد جوهردار يا موجدار مي‌گويند؛ و ما چنين پولاد را براي اين كه با پولاد اروپا مشتبه نشود پولاد دمشق مي‌گوييم؛ و ايرانيان به صورتي خاص اين نوع پولاد را ذوب، و تيغه‌هاي شمشير جوهردار درست مي‌كنند.
كان مس بتخصيص در ساري و كوههاي مازندران و خراسان، همچنين در حوالي قزوين فراوان است. مسهاي ايران سخت مي‌باشد و براي اين كه نرم‌تر و چكش‌خورتر شود به نسبت يك قسمت مس ژاپني يا سوئدي و بيست قسمت مس
ص: 733
ايراني تركيب مي‌كنند، و از آن چيزهاي مختلف مي‌سازند.
معدن سرب در حوالي كرمان و يزد وجود دارد، و معادن سرب يزد غالبا آميخته به نقره است. كانهاي ديگر نيز در ايران هست از آن جمله است معدن گوگرد، شوره، مخصوصا در كوه دماوند كه هيركاني را از پارت جدا مي‌كند، و به حدّ زياد استخراج مي‌شود. معدن انتيمون در كرمان است امّا نوع آن خوب نيست، زيرا پس از آن كه سنگهاي آن ذوب شد قسمت اعظمش سرب است. سنگ سمباده در حوالي تبريز يافته مي‌شود، و بسيار محكم است؛ امّا به نسبتي كه آن را به كار مي‌برند قطعه قطعه مي‌شود و از صلابت و استحكامش كاسته مي‌گردد. به عكس سمباده‌هاي هندوستان كه هرچه خرد شود استحكامش فزون‌تر مي‌نمايد. امّا سولفاتها و جيوه و قلعي در ايران وجود ندارد و بايد آنها را از هندوستان بياورند.
نمك بي‌هيچ گونه رنج و زحمت در بيشتر نقاط ايران به دست مي‌آيد، و طبيعت آن را در دسترس ساكنان همه نواحي ايران قرار داده است. گوگرد و زاج نيز فراوان است. دو جور نمك در ايران هست: نمك زميني و نمك سنگي يا معدني.
بسيار نمكزار به طول بيش از ده فرسنگ در بسيار مناطق گسترده شده است. هنگامي كه مسافر از پارت مي‌گذرد بسياري از كويرهاي پوشيده از نمك را مي‌بيند. مسافري كه از كاشان به هيركاني مي‌رود در نزديكيهاي كاشان صحراهايي وسيع سراسر پوشيده از قشر ضخيمي نمك كاملا پاكيزه و بي‌غش مي‌بيند. در اصفهان و ماد نمك سنگي را از معدن بيرون و به شهر مي‌آورند. قطعات اين نمك بزرگ و صيقلي است. نمكهاي سنگي بعضي نقاط مانند حوالي كرمان آن‌قدر سخت است كه مردمان تنك‌مايه در ساختن خانه آنها را جاي سنگ و آجر به كار مي‌برند.
مركز اصلي استخراج سنگ مرمر و سنگ لوح حوالي همدان- شوش باستان- مي‌باشد. سنگهاي مرمر ايران به رنگهاي سفيد، سياه، سرخ مي‌باشند. رنگ بعض آنها آميخته به سپيد و سرخ است. سنگهاي مرمر سياه را از ساري يكي از شهركهاي سوزيان استخراج مي‌كنند. اين نوع سنگ به آساني ورقه‌ورقه مي‌شود و به صورت سنگ لوح در مي‌آيد. امّا بهترين نوع سنگ مرمر در حوالي تبريز استخراج مي‌شود. صفحات اين نوع سنگ مرمر مانند بلور شفاف است، و از ورقه‌هايي به ضخامت يك بند انگشت آنچه را پشت آن قرار دارد مي‌توان ديد. رنگ اين نوع سنگ‌آميزه‌اي از سفيد و سبز كم‌رنگ، و شبيه يشم روشن است، و به قدري نرم است كه با كارد بريده
ص: 734
مي‌شود. از اين‌رو بعضي گمان مي‌برند كه سنگ نيست، و از معدن استخراج نشده است.
ايرانيان براي افروختن آتش از سنگ چخماق استفاده نمي‌كنند، بل‌كه به جاي آن از اصطكاك و مالش دو پاره چوب به هم، آتش مي‌افروزند. «1»
در حوالي عربستان، نزديك بابل، مردابهايي وجود دارد كه نوعي زفت از آن استخراج مي‌كنند و به آن قير مي‌گويند. همچنين پيرامون شهر تبريز لاجورد به دست مي‌آيد، امّا نوع آن مانند لاجورد تركستان خوب و مرغوب نيست، زيرا مدّتي پس از استعمال رنگش به تيرگي مي‌گرايد، و سرانجام بي‌رنگ مي‌شود. در ارمنستان و منطقه پارس نوعي گل ارمني و گل سرشوي به دست مي‌آيد. گل سرشوي غالبا همانند صابون سپيد است، و زنان مخصوصا براي شستن موهاي سر خويش در حمام از آن استفاده مي‌كنند. معدن سنگ طلق نيز در ايران هست.
در آن قسمت مازندران كه هيركاني خوانده مي‌شود نفت وجود دارد و دو نوع است: سياه و سفيد. مردم از نفت براي صيقلي كردن بعضي چيزها و نيز نقاشي، همچنين معالجه بعض بيماريها، مخصوصا خنازير استفاده مي‌كنند. معدن نفت در بسياري از نقاط ديگر امپراتوري ايران مخصوصا در ناحيه كلده هست و مردم آن را مي‌سوزانند.
امّا گرانبهاترين و بارورترين كانهاي ايران معدن فيروزه است. معدن اصلي آن در نيشابور خراسان و كوه ميان هيركاني و پارت كه فيروزكوه ناميده مي‌شود، مي‌باشد. فيروزكوه تا درياي خزر چهار روز راه فاصله دارد.
فيروز كه يكي از شهرياران باستاني ايران بود، وقتي بر نواحي اين كوه كه پلين( Pline )آن را قفقاز خوانده است، مسلّط شد در آنجا چند شهر و قلعه و برج و بارو ساخت، و همو موفق به كشف و استخراج فيروزه شد كه به نام خود او موسوم گرديد، و فيروزه همان است كه ما توركواز( Turquoise )مي‌ناميم. زيرا از تركستان قديم به اروپا صادر مي‌شود.
______________________________
(1)- طرز عمل اين بوده كه يك سر پاره چوبي را تيز، و در پاره چوب ديگر حفره‌اي ايجاد مي‌كردند بعد سر چوب نوك تيز را در آن حفره جاي مي‌دادند، و چنان كه مته را به كار مي‌بردند آن را به سرعت به دوران در مي‌آوردند. در نتيجه اصطكاك و مالش سريع، نخست دود، و سپس آتش ايجاد مي‌شد. اين نكته گفتني است كه براي اين كار از چوبهاي مخصوصي استفاده مي‌كردند.
ص: 735
سالهاست نوع ديگري فيروزه استخراج مي‌شود كه مثل فيروزه اصلي جوهردار و آبدار نيست، و آن را فيروزه نو مي‌گويند تا از فيروزه اصيل بازشناخته شود؛ و يكي از نشانه‌هايش اين است كه رنگ خوش و درخشانش اندك‌اندك زايل مي‌شود.
اين نيز گفتني است كه محصول استخراج فيروزه در ايران همه متعلق به شاهنشاه است. وي فيروزه‌هايي را كه بسيار خوب و جوهردار و گرانبهاست نگه مي‌دارد و بقيه را مي‌فروشد يا معاوضه مي‌كند يا مي‌بخشد. كارگران معادن فيروزه و نگهبانان و متصديان معدن چندان كه بتوانند از آن مي‌ربايند، و بدين‌گونه بسياري از افراد طبقات متوسط و پايين نيز از داشتن اين سنگ قيمتي بي‌نصيب نمي‌مانند.
بعد از بحث درباره سنگها و كانيهاي قيمتي نوبت آنست كه از صيد مرواريد سخن به ميان آورم. صيد مرواريد در همه جاي خليج فارس معمول است، امّا مرواريدهايي كه در اطراف بحرين صيد مي‌شود از نقاط ديگر بيشتر و بغايت بهتر است. چنانكه هر سال بيش از يك ميليون مرواريد صيد مي‌شود؛ و من مرواريدي ديدم كه بيش از پنجاه حبّ كوچك وزن داشت. «1» اين مرواريد گرد و كم‌نظير بود. زيرا معمولا وزن مرواريدهايي كه صيد مي‌شود بيش از ده تا دوازده حبّه نيست، و صيادان طبق فرمانهاي مؤكد ناچارند مرواريدهايي را كه وزنشان از اين مقدار در- مي‌گذرد به شاهنشاه تقديم كنند، و همه صيادان از اطاعت كردن اين فرمان ناخرسندند. سالهاي پيش، هنگامي كه نفوذ و قدرت پرتغاليها در درياهاي هند و ايران زياد بود صيادان مرواريد براي اين كه آنان در كار صيد مرواريد صيادان مشكلات و محدوديتهايي ايجاد نكنند ناچار بودند حقّي به پرتغاليها بدهند؛ ولي از هنگامي كه قدرت و نفوذ آنان در اين مناطق كاسته شده حق كمتري به آنان داده‌اند، و در زمان حاضر كه نفوذشان به حدّاقل كاهش يافته چيزي به ايشان نمي‌دهند.
مرواريد در سراسر مشرق زمين نامهاي باشكوه و سنگين معني دارد؛ تركها و تاتارها به آن مرجان مي‌گويند كه به معني گوي نور است. ايرانيان آن را مرواريد مي‌نامند كه به معني فروزنده فروغ مي‌باشد؛ يا لوءلوء مي‌خوانند كه آن نيز به معني درخشان و تابنده است، و اين همه براي تبيين ارج و بهاي آنست.
انكار نمي‌توان كرد كه مرواريدهاي ايران بسي روشن‌تر، تابناك‌تر، و
______________________________
(1)- هر حبّ كوچك معادل يك بيستم گرم بوده است.
ص: 736
درخشنده‌تر از مرواريدهايي است كه در مغرب‌زمين صيد مي‌شود؛ و من بر اين اعتقادم كه ريشه كلمه لوءلوء- لوئر( Lueur )زبان فرانسوي مي‌باشد، و مردمان جنوب اروپا لفظ مارگريت( Marguerite )را از مرواريد كه هم معني آن نيز هست گرفته‌اند.
مرواريد را از صدفهايي كه پيرامون جزيره بحرين وجود دارد بيرون مي‌آورند.
مي‌گويند در قعر آبهاي مجاور بحرين چشمه‌هاي بسياري آب شيرين مي‌جوشد كه آب شور دريا را قدري شيرين و براي پرورش صدف آماده مي‌كند. همچنين مي‌گويند صيّادان مرواريد ضمن كار خود اگر بخواهند لب بر لب اين چشمه‌ها مي‌نهند، و آب شيرين مي‌خورند؛ و نيز مي‌گويند زماني كه رفت و آمد پرتغاليها در خليج فارس زياد بود، و خود را مالك اين دريا مي‌دانستند آب آشاميدني خود را با تلمبه از اين چشمه‌ها بالا مي‌كشيدند.
غواصاني كه كارشان صيد صدف مرواريد است، گاهي يك هشتم ساعت زير آب مي‌مانند، و در اين كار باورنكردني قدرت و آمادگي زيادي از خود نشان مي‌دهند.
برآنچه در اين‌باره گفته‌ام مي‌افزايم كه ايرانيان براي زمرّد اقسام و درجاتي قائلند چنان كه بهترين و گرانبهاترين نوع آن را زمرّد مصري، درجه دوّمش را زمرّد كهنه، و درجه سومش را زمرّد تازه مي‌گويند.
پيش از كشف دنياي جديد ايرانيان از مصر زمرّد وارد مي‌كردند، و اين نوع زمرّد تابناك‌تر و خوش‌رنگ‌تر از زمرّدهاي مغرب‌زمين است. در ايران بارها زمرّد مصري و نيز زمرد آسواني منسوب به آسوان( Asvan )شهر تبائيد( Thebaide )، كه جغرافي‌دانان قديم آن را سي‌ينه( Syene )ناميده‌اند به من نشان داده‌اند. و گرچه اين زمرّدها رنگ سبز تيره زيبا و درخشش خيره‌كننده داشتند، ولي به نظرم آمد زمردهايي به همين جلا و جلوه و تابناكي از محصول هند ديده بودم.
امّا درباره صلابت و سختي هر نوع آنها چون هرگز وسيله آزمايش نداشته‌ام نمي‌توانم اظهار نظر كنم. از روي ديگر چون سالهاي بسيار مي‌گذرد كه از وجود معدن زمرّد در مصر، در آثار محققان سخني در ميان نيامده محتمل است زمرّدهايي كه به نام زمرّد مصري وارد ايران مي‌شده از اين جهت اين نام يافته كه از راه درياي سرخ يا هند غربي، يا فيليپين يا از پگو( Pegu )يا از سرزمين گلكند واقع در ساحل كروماندل
ص: 737
كه پيوسته زمرّد از آن‌جا استخراج مي‌كنند وارد ايران شده است.
ايرانيان بر اين باورند زبرجد و گوهر شبچراغ كه ياقوت آتش رنگ است، و جلا و جلوه خيره‌كننده‌اي دارد از معادن مصر استخراج مي‌شود؛ و هم ايرانيان براي گوهر شب‌چراغ جدا از ياقوت آتش رنگ خواص خارق‌العاده تصوّر مي‌كنند و مي‌گويند گوهر شبچراغ هرجا باشد نور شگفت‌انگيزي مي‌پراگند، و شبهاي تيره را چون روز روشن مي‌كند، از اين‌رو آن را مشعل شب، شاه‌مهره، و پادشاه جواهرات مي‌نامند. براي گوهر شبچراغ خواص خارق العاده و فوق الطبيعه قائلند، و براي اين كه موضوع كاملا جنبه افسانه‌اي داشته باشد مي‌گويند گوهر شبچراغ از عنقا يا سر اژدها يا سر سيمرغ كه نشيمنش كوه قاف است، در وجود مي‌آيد؛ و مردم مشرق‌زمين از كوه قاف شمالي‌ترين كوه‌هاي روي زمين را اراده مي‌كنند.
ايرانيان ياقوت را عموما به نام ياقوت سيلاني مي‌نامند، و ظاهرا چنين مي‌نمايد لفظ ژاسنت( Jacinthe )- ياقوت زرد- را كه ما براي ناميدن ياقوتهايي كه زود شكسته مي‌شوند به كار مي‌بريم از اين كلمه گرفته شده است. گرچه معدن ياقوت در سيلان بسيار است ولي منحصر به ياقوت زودشكن مي‌باشد. مردم ايران ياقوت را بالاكشاني( Balacchani )يا سنگ بالاكشان كه همان پگو( Pegu )است مي‌گويند، و من بر اين اعتقادم نام باله( Balais )كه به معني ياقوت پشت گلي است از اين كلمه گرفته شده است.
چون بيشتر معادن احجار كريمه در مشرق‌زمين است طبيعي است كه نام اغلب جواهرات از آن سرزمين نشأت كرده است. نام جواهري كه مخصوص فروشندگان احجار كريمه است نيز از مشرق‌زمين آمده و در سراسر كشورهاي مشرق‌زمين تاجران جواهرات را جوهري يا گوهري مي‌خوانند.
سفرنامه شاردن،